
هر طرف می سوزد این آتش!
شیوابیان_یادداشت_نورالدین عبدالله پور آسمان پشت پنجره به رنگ سرمه ای در آمده بود . صدای زوزه سگ ها ، بوی درندگی و مرگ می داد . باران بی وقفه بر شیشه ها می کوبید و روی اعصاب بیشتر لگد می فشرد، انگار این لحظه و این مکان دیگر پایان نقطه ایستادگی بود. شیشه روایتی دارد ساده ، دلنشین و جذاب از تلخی هاو مرارت های زندگی اما قصه ای ناب به مراتب نو و تازه تر با نوشتاری گرم بی پیرایه در بستر اجتماع و زیر پوست لایه های پیدا و پنهان جامعه! روایتی از جنس روز و خودمانی که...