میخواهم زنده بمانم/ جوسازی علیه غذاریزی به حیوانات شهری
شیوابیان؛ پنجه باد سر و صورت گنجشکک را سیلی میزد؛ میخواست به هر قیمتی که شده زنده بماند البته اگر آسمانِ غل و زنجیر شده میان ابرهای سیاه اجازه میداد. این پرنده آسمانی با لهجه شیرینش همیشه عشق را جیک جیک میکرد اما حالا سوز سرما زبانش را بریده بود. پر گشودن و رساندن نالههای استخوانسوز خود به آسمان را خوب بلد بود اما امیدی که در چشمهایش موج میزد مانع از گِلهگذاری میشد. در جنگ بقا چشمانش را به لباس سفیدی که بر تن طبیعت پوشانده بودند میدوخت تا شاید تکه نانی خشک در دل زمستان برایش بهاری دلنشین...