آیا باز هم نشنوی این بانگ را؟!
- شناسه خبر: 11819
- تاریخ و زمان ارسال: ۱۵ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۸:۱۵
- بازدید : 229 بازدید
- نویسنده: سردبیر
شیوابیان-یادداشت- مالک رضایی، حکایت ما با افغانستان (چه با طالبان و چه بدون طالبان) حکایت آن مردیست که دزدی نیمه شب، پای دیوار خانه اش نشست و سرگرم سوراخ کردن آن شد. صاحب خانه، صدای کندن دیوار را شنید و به پشت بام رفت و پرسید :
“چه می کنی؟”
دزد گفت:
“دُهل می زنم”
مرد که متعجب شده بود، پرسید:
“پس صدای آن کو؟”
گفت:
“صدای این دُهل را فردا بشنوی…. آری، با نـعــره ی یــا حَــسْـرَتــا واوَیْــلَـتـا، فردا بشنوی این بانگ را. من چو رفتم بشنوی بانگ دهل، آن زمان واقف شوی بر جزء و کل….”
امروز هر گوش ناشنوایی هم واقف شده بر جزء و کل. و ما وارث تبعات آن ناشنوایی هایی گشته ایم که گوش خود را در تمامی دولتهای گذشته بر این تبعات بسته اند. تا اکنون صدای رئیس جمهور در سیستان و بلوچستان با دیدن خشک شدن تالابهای بین المللی “هامون” بلند شود که:
“پس حقابه هامون از رود خروشان هیرمند کو؟”
دریغ که این بار با یک مجموعه ی زبان نفهم هم در آنسوی مرزهای خود مواجه هستیم که تا بوی خشخاش می شنود، بنگ و افیون، هر دو با هم می خورد و به فکر احداث و تکمیل سدی دیگر می افتد تا امید “هامون” را بیش از پیش در نطفه بخشکاند .
اما آیا خشکیده شدن امیدهای هامون،کار دیروز و امروز است؟
دیوارهای هامون را سالهاست که کنده اند و می کنند.اما ما نشنوده ایم آن بانگ را .
آیا هیچ صاحب منصبی در ساختمان پاستور و دستگاه عریض و طویل وزارت خارجه ما در طول این سالیان نمی دانست که بالا بردن ارتقاع تاج سد “کجکی” افعانستان به بلندی ۱۰۰ متر، احداث سد “کمالخان” به ظرفیت دهها میلیون متر مکعب، روی هیرمند و ساز کردن ساز دهل سد نیمه تمام “بخش آباد” با ظرفیتی بالغ بر بیست برابر سد کمال خان و سد “پاشدون” با ظرفیتی چندین برابر آن و دهها بند و بندابهای انحرافی در افعانستان، همه و همه برای خشکانیدن امید هامون ماست؟
آیا اکنون با موجودیتی بنام طالبان که در قبال منطق استوار ایران دایر بر تعهد افغانستان برای تامین ۸۵۰ میلیون متر مکعب حقابه ی سالیانه ایران، وفق قرارداد معتبر بین المللی میان دولتین وقت ایران و افعانستان در سال ۱۳۵۱، پشت گوش خود را می خاراند، باید به چه زبانی سخن گفت؟
مگر موجودیت قبل از او که هر چه بود شبه دولت بود و زبان بین المللی می دانست و …زبان فهم تر از طالبان بود؟ همویی که در افتتاح سد کمالخان با طعنه و تمسخر گفت:
“اگر همسایه ی ما آب می خواهد باید از همان مسیر آب ،لوله های نفت را برای ما بارگزاری کند و از همان مسیری که آب می رود باید نفت برگردد …”
اینکه سخن دولت دست نشانده قبلی افعانستان بود. آیا سخن موجودیتی که نه دولت است و نه زبانی بین المللی می داند و نه مفهوم قرارداد را می داند، باید بهتر از آن باشد که نگوید
“مگر آبی وجود دارد که به سمت ایران سرازیر شود؟ بیایید ببینید…”
درست هم می گوید .
مگر با آنهمه سد و بندی که یکی پس از دیگری بر روی حقابه ی ایران ،احداث و تکمیل شده است و می شود ،آبی هم می ماند که لب تشنگان کناره هامون، با آن لبی تر کنند.؟
افغانستان، حاضر است آب هیرمند را به هر شوره زاری بفرستد اما به هامون نفرستد .
در این میان و بدنبال سخن قاطعانه رییس جمهور ایران ،آیا باید به این موضع وزارت خارجه خود بخندیم یا بگرییم که می فرماید
“ما دولت طالبان را به رسمیت نمی شناسیم ”
اگر نمی شناسید ،پس چرا ساختمان سفارت افغانستان در تهران را در اختیار آن قرار داده اید که نه شما و نه هیچ دولتی تا کنون آنرا به رسمیت نشناخته اند ؟
وانگهی ،
از شناخت و عدم شناخت آن برای “هامون لب تشنه” چه سود؟
سخن اصلی همان است که رئیس جمهور،گفته است و دستگاه دیپلماسی ما بهتر است به جای مانور دادن روی شناخت و عدم شناخت طالبان، تحقق همان سخن را مطابق قرارداد فیمابین ایران و افعانستان،دنبال کند و اگر در دولتهای پیشین سر این چشمه را نگرفتیم به بیل، اکنون هیچ ابایی هم نیست از اینکه بگیریم آنرا به پیل .
اما تا آن مرحله، راههای زیادی است که دستگاه دیپلماسی ما باید طی کند تا طرف مقابل بداند، نقاط این سرزمین پهناور، ولسوالی های افعانستان نیست که در یک رسم منحط ملوک الطوایفی هر گوشه ای از منافع آن سهم عضوی از طالبان و خاقان و قاآن افغانستان شود.
اینجا ایران است.و بر هیچ بیشه ی آن گمان مبر که خالیست.در هر گوشه ی آن شیری و پلنگی خفته است که تشنگی هیچ نقطه ای از آنرا بر نمی تابد و چو عضوی از آنرا به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار .
طالبان باید حد خود را بداند.
در مقابل او نرمی ز حد مبر، که از قدیم گفته اند، چو دندان مار ریخت، هر طفل نی سوار، کند تازیانه اش.